شهدای شهر بن

کاش بودم با شما ، ای شهدای شهر مـن

شهدای شهر بن

کاش بودم با شما ، ای شهدای شهر مـن

شهدای شهر بن

این وبگاه جهت معرفی شهدای شهر بن در استان چهارمحال و بختیاری طراحی شده است.
امیدواریم مورد رضایت شهدا قرار بگیرد.

خانواده های شهدا می توانند مطالب و عکس های شهدای خود را جهت درج در این وبگاه از طریق آدرس :
(شهر بن - خیابان ملت ، کافی نت شهر بن - شهر من ) به دست ما برسانند.

یا در صورت توان به این آیدی در تلگرام ben_man@ بفرستند.


کاربران می توانند اطلاعات شهید موردنظر را در قسمت راست وب در بخش طبقه بندی موضوعی و نام خانوادگی شهید مورد نظر جستجو نمایند.

اگراطلاعات جدیدی از یک شهید به دست ما برسد پست مربوط به آن شهید به روزرسانی می شود و در صفحه اصلی قرارمی گیرد.

آدرس کانال شهر بن در روبیکا و تلگرام beneman@

آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۹، ۱۵:۰۱ - امیرحسین احمدی
    👍👍💗
نویسندگان

شهید علی اکبرنادری بنی

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۱۹ ق.ظ

 

 

🌹 شهید علی اکبر نادری بنی

نام پدر: علی

تاریخ تولد: 1309

محل تولد : شهر بن

تاریخ شهادت: 1361/01/10

عملیات شهادت: فتح المبین

محل شهادت : جاده آبادان- اهواز

گلزار شهید : گلزار شهدای

 


🌸 شادی روح شهید صلواتی هدیه کنیم

 

 

زندگی نامه :

 

شهید علی اکبر نادری بنی فرزند علی در سال 1309 در شهر بن از چهار محال بختیاری به دنیا آمد و در خانواده زحمتکش و کشاورز با پیوند های عمیق مذهبی پرورش یافت .

او سومین فرزند خانواده ای بود که همانند پدر چوپانی گله های مردم را به عهده گرفت . از هفت سالگی حیوانات را به چرا می برد و با هدایت و راهبری آنها ، روحیه مسئولیت پذیری ،هدایت نمودن و امانت داری را می آموخت .

گفته می شود که مردان روستائی همانند زنانشان،با سختی ها و مرارت هایی که در زندگی می کشند ،پله های کمال را چند پله چند پله طی می کنند و علی اکبر از کودکی این چنین بود .
اگر چه به خاطر فقر خانوداگی و عدم وجود امکانات آموزشی در روستاها نتوانست به تحصیل مشغول شود ، ولی تلاش فراوانی نمود تا موفق شد سواد خواندن و نوشتن را بیاموزد .


در سال 1328 به سن 19 سالگی رسید ، به اتفاق خانواده به آبادان هجرت نموده و همانجا اسکان یافتند .او در همین شهر بود که با دریافت اندک حقوق در فرودگاه کشوری به کارگری مشغول شد و توانست بخشی از هزینه های خانواده را تأمین نماید . 

در سال 1330 به خدمت وظیفه عمومی اعزام شد ولی هنوز یکسال از خدمتش نگذشته بود که مادر گرامی اش را از دست داد . پس از خدمت ، مجدداً در فرودگاه مشغول به کار شد و در سال 1334 تشکیل خانواده داد . با تولد اولین فرزندش در سال 1336 ، به استخدام آموزش و پرورش آبادان در آمد و فصل جدیدی از زندگی اش در کنار معلمان و مربیان آموزشی آغاز شد .
اگر چه خود را در سواد آموزی نوجوانان و جوانان کشور سهیم نمی دانست ولی برای رفاه بیشتر آنها در آموزشگاه از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید .

برخوردهای صمیمانه ، چهره های گشاده و خوش رویش تصویر های زیبایی از خود در ذهن دانش آموزان کاشته بود . از طرفی سخت کوشی و انجام وظیفه به نحو احسن او را زبانزد معلمان و مربیان آموزگاه نموده بود .

اگر چه نگهبانی و پست دادن با پوست و خونش عجین شده بود و سالها شغلش حراست از اموال دولتی بود . و تنها پاسبخش شب های تنهایی اش ، همان علی اکبری بود که در روح و جانش لانه کرده بود و چه شب هایی را که تا صبح همکلام با او به صبح رسانده بود ، ولی از روزی که شنیده بود حضرت پیامبر (ص) می فرماید، خداوند چشمی را که یک شب را برای نگهبانی خداوند ، صبح کرده باشد از آتش جهنم دور می دارد ، لذتی عجیب در وجودش لانه انداخته بود . می گفت این نگهبانی هایی که در جبهه می دهم بسیار آسمانی تر از شب نخوابی هایی است که در تمام آن سالها داشته ام .

در سال 1354 وقتی پدرش را نیز از دست داد ، سایه ای سنگین از غم و اندوه تمام وجودش را فرا گرفت والی هرگز خود را تسلیم ناملایمات زندگی و تنگناهای مالی ننمود .

سرایداری در هنرستان فنی ابوذر غفاری آبادان اگر چه عنوان مهمی نبود ، اما او به آن افتخار می نمود و از صمیم دل به کارش عشق می ورزید . می گفت : این عناوین و سمت ها نیستند که ارزش یک آدم را پائین و بالا می برند ، بلکه وظیفه شناسی و عمل به تکلیف است که انسان را رستگار می نماید .

با آغاز جنگ تحمیلی و در تیر رس قرار گرفتن آبادان او مثل بعضی های دیگر می توانست شهر را ترک گفته و به جای امنی پناه ببرد ، ولی انگیزه های دینی او را برآن داشت که در کنار رزمندگان ، به کار و تلاش بپردازد .

چون اعتقادی راستین باسلام و انقلاب و جمهوری اسلامی به رهبری  امام  و امت داشت او را بیشتر مشوق شد که باید برای اسلام و مملکتش سربازی فداکار باشد و بهمین جهت درهمان هنرستان که چون دارای امکانات نسبتا خوبی برای پشت جبهه  بود  از طرفی جهاد سازندگی آبادان  بعنوان  تعمیرگاه  استفاده می کند باقی ماند و ضمن انجام کارهای شغلی خود ، در کنار برادران جهادگر مشغول فعالیت شد.


سرانجام این جهاد گر عزیز در حالی که شش فرزند (سه دختر و سه پسر )از خود به یادگار می گذاشت در تاریخ دهم فروردین ماه سال 1361 هنگامی که در حال انتقال پیکر پاک برادرزاده شهیدش (محمود نادری بنی )با آمبولانس بنیاد شهید آبادان به عقب بود ، در جاده آبادان اهواز مورد حمله هلیکوپتر های توپ دار مزدوران بعثی قرار گرفته و به شهادت رسید .

اینک پیکر پاک آن عزیز سالهاست که در گلزار شهدای نجف آباد اصفهان آرمیده است .

 

خاطرات :
دوستش می گوید :

تبدیل شدن هنرستان به تعمیرگاه جهاد گران آبادانی ،زمینه ای را فراهم آورد که در همان هنرستان باقی بماند و ضمن انجام امور روزانه و حفاظت از ساختمان و وسایل هنرستان در کنار جهادگران به کارهای تعمیراتی وسایل رزمندگان اسلام بپردازد . خودش بارها را خنده می گفت : کار من برعکس شده است همه تلاش می کنند که از هر راهی خود را به جبهه برسانند ولی این جبهه است که خودش را به من رسانده است .
جهادگران بارها او را دیده بودند که بعد از هر نمازی دستهایش را به آسمان برده و خداوند را سپاس می گوید که او را با چنین رزمندگانی آشنا نموده و بهترین ایام زندگی را برایش فراهم آورده است .

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۲۶
جعفر نادری بنی

نادری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی