شهدای شهر بن

کاش بودم با شما ، ای شهدای شهر مـن

شهدای شهر بن

کاش بودم با شما ، ای شهدای شهر مـن

شهدای شهر بن

این وبگاه جهت معرفی شهدای شهر بن در استان چهارمحال و بختیاری طراحی شده است.
امیدواریم مورد رضایت شهدا قرار بگیرد.

خانواده های شهدا می توانند مطالب و عکس های شهدای خود را جهت درج در این وبگاه از طریق آدرس :
(شهر بن - خیابان ملت ، کافی نت شهر بن - شهر من ) به دست ما برسانند.

یا در صورت توان به این آیدی در تلگرام ben_man@ بفرستند.


کاربران می توانند اطلاعات شهید موردنظر را در قسمت راست وب در بخش طبقه بندی موضوعی و نام خانوادگی شهید مورد نظر جستجو نمایند.

اگراطلاعات جدیدی از یک شهید به دست ما برسد پست مربوط به آن شهید به روزرسانی می شود و در صفحه اصلی قرارمی گیرد.

آدرس کانال شهر بن در روبیکا و تلگرام beneman@

آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۹، ۱۵:۰۱ - امیرحسین احمدی
    👍👍💗
نویسندگان

۱۴۲ مطلب توسط «جعفر نادری بنی» ثبت شده است

 

 

 

زندگی نامه شهید قربانعلی احمدی بنی

 

شهید قربانعلی احمدی بنی فرزند حبیب الله در سال 1341 درخانواده ای مذهبی که دین محمد(ص) و مرام ابراهیم (ع) در تابلوی زندگی شان نقش روشنی را ایفا می کرد در شهربن متولد شد.

کودکی تلاش گر و هوشیار بود و رنج و سختی کار او را نا امید از کوشش نمی کرد، بلکه کار را زینت وجودش می ساخت.

وی از محبان خاص سیدالشهداء(ع) بود و در عشق رسیدن به پابوس او می سوخت.

با آغاز جنگ تحمیلی ، وی عاشقانه برای حفظ دین و هدف خویش ، ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین(ع) را که از نای روح الله بر می خاست لبیک گفت و در سال 1366 ، بدین راه قدم نهاد تا دین خویش را به انقلاب و امام ادا کرده باشد.

همانا مزد آنان که عاشقانه بدین راه سرنهادند، شهادت بود و چه زیبا به افلاک رسیدند و با شهادت اوج گرفتند و بدین پرواز بریکدیگر سبقت جستند .

شهید قربانعلی یکی از آن عروج کنندگانی بود که در 26 اسفند ماه سال 1366 ،در عملیات والفجر 10 ، براثر اصابت ترکش در منطقه «حلبچه» به آرزویی که همانا رسیدن به «عندربهم یرجعون» و «عندربهم یرزقون» بود ، رسید.

 

فرازی از وصیت نامه شهید قربانعلی احمدی بنی

 

برهیچ کس پوشیده نیست که بعداز خداوند بزرگ پیروزی انقلاب اسلامی با همت و فداکاری روحانیت مبارز و متعهد در خط امام به دست‌آمد.

لذا ازشما امت حزب الله می خواهم همچنان حمایت خویش را از این منادیان توحید استمرار بخشید.

حضور در جبهه های حق علیه باطل را از یاد نبرید.

 

 

 

 


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۲۵
جعفر نادری بنی


زندگی نامه شهیدقاسم طاهری بنی


شهیدقاسم طاهری بنی فرزند شکرالله ، در سال 1345 در شهر بن قدم بردنیای خاکی نهاده و چه کسی می دانست که روزی براوج قله های حضور پرواز خواهدکرد.

در سنین کودکی پای به گلستان علم و دانش گذاشت و همزمان با آن ، کمک کارپدرکشاورز خود نیز بود.

 او و یکی دیگر از شهدا به نام حسینقلی طاهری در مکتب علم ودانش ، شاگرد شهید بزرگوار الیاس احمدی بودند.آیا شاگردان و استادشان می دانستند که روزی قلم هایشان ، سلاح خواهد شد و سرمشق هایشان خط خون.

شهیدقاسم طاهری به دلیل مشکلات مالی خانواده ، تحصیل در مدارس روزانه را رها کرد و روزها به کسب روزی حلال و شب ها به تحصیل علم پرداخت. زمانی که خورشید انقلاب از پس پرده ها بیرون می آمد، او نیز از پرتوهای این خورشید بی بهره نماند. لحظه لحظه جان می گرفت و به مبارزه علیه طاغوت می پرداخت.

شهید درسن نوزده سالگی به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و سرانجام در بمباران هوایی به وسیله هواپیماهای عراق به مقام بلند شهادت دست یافت.


فرازی از وصیت نامه شهیدقاسم طاهری بنی


نماز را هرگز فراموش نکنید و درهرزمان و هرموقعیتی نمازاول وقت را به تأخیر نیاندازد.

خواهران محترمه که درعرصه مبارزات انقلاب نقش عظیمی بردوش داشتند ، مسئوولیت بزرگی برعهده دارند که همانا رعایت حجاب اسلامی است.






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۰۸
جعفر نادری بنی


زندگی نامه شهید قربانعلی براتی بنی


شهید قربانعلی براتی بنی فرزند حبیب الله در سال 1345 درخانواده ای مذهبی پا به عرصه ی هستی نهاد.دردوران کودکی پدرش را از دست داد و درد سخت یتیمی را احساس نمود.

دوران طفولیت را دردامان پرمهر مادر دلسوزش پیمود و او در هفت سالگی به مدرسه رفت، و با استواری و ایستادگی پیوند یافت و دلیری و شجاعت را آموخت.

او دلاور بود و سرود غیرت را زیباترین سرود می دانست ، چرا که تمام لحظات زندگی را صرف جهاد و در راه فرهنگ اسلامی و استواری حکومت اسلام ناب مهدی(عج) می نمود. تا این که نهایتاً در جبهه های حق علیه باطل جانباز شیمیایی گردید.

شهید قربانعلی با این که سالها آرزوی شهادت داشت اما در جبهه های جنگ به این آرزو نرسید. او زندگی را با زخم برتن از جبهه ادامه داد تا این که در سال 1372 وقتی سفری به مشهد مقدس داشت در کنار بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) طعم شیرین شهادت را چشید.

او در آخرین لحظات زندگیش نام شهدای گرانقدر را برزبان می آورد، چرا که تا آخرین وداع از این جهان ، از رهبر عزیز و امام راحل سخن می گفت.

روحش شاد و یادش گرامی.









۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۴۹
جعفر نادری بنی


زندگی نامه شهید نگهدارحیدری بنی


شهید نگهدارحیدری بنی در سال 1315 چشمانش را به جهان گشود. او ازهمان ابتدا در طریق حقیقت گام می زد و از عاطفه سرشاربود.

روحش خدایی بود . ازشدت ایمان به زلال آب وروشنایی آفتاب رسیده بود. تمام کارهایش صبغه ی خدایی داشت. در سال 1342 سایه پدر را از دست داد و در فراق او ، سرپرستی دیگرفرزندان و مادرش را برعهده گرفت.

 ایشان با سعی و تلاش و با استقامت و بردباری ، هزینه ی زندگی خانواده را از طریق کار کشاورزی فراهم می نمود.  او در سال 1343 دختر یکی از بستگان را شریک زندگی ساده ی خود ساخت.

شهید نگهدار، عاشق اسلام و انقلاب بود و عاشقان را جز باعمل کاری نیست. به همین دلیل مشتاقانه در تظاهرات و جلسات مذهبی شرکت می کرد و درمساجد ، پرچم سترگ«یاالله» را بر می گرفت.و در نمازهای جماعت شرکت می کرد.

در دوران دفاع مقدس به عنوان راننده به جبهه رهسپارشد. و به عنوان سنگرساز بی سنگر مشغول ساخت سنگر و خاکریز برای رزمندگان اسلام شد.

شهید بارآخر در سال 1362 به جبهه رفت و در مبارزه ی بین حق و باطل شرکت نمود و درتاریخ دهم شهریورماه سال 1362 روحش که در کالبد تنگ و تاریک این جهان مادی نمی گنجید به ملکوت اعلی پیوست.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۰۰
جعفر نادری بنی


زندگی نامه شهیدمحمودسلیمی بنی


شهیدمحمودسلیمی بنی در سال 1351 در شهر بن به دنیا آمد. او از کودکی می دانست که متعلق به دیاردیگری است و باید سریعتر سفرکند.

تا کلاس پنجم ابتدائی تحصیل نمود ولی کمک به پدر را در امرکشاورزی و دامداری بر تحصیل مقدم دانست، چراکه می دانست آنان را ترک خواهد کرد.به این دلیل آنا را از خود رنجیده خاطر نمی کرد.

 با شروع جنگ ،دریافت که نقطه ی رهایی از حصار دنیا، جبهه است. بنابراین در سن شانزده سالگی به سوی دیار عاشقان شتافت.

او که سوار برسفینه النجاه اهل بیت(ع) بود، دست توسل به سوی آنان دراز کرد و به پدر و مادر خود گفت که باید راه امام حسین (ع) را ادامه دهند.

به مادرش می گفت : اگرراضی نشوی من به جبهه بروم، دستت ازدامن فاطمه زهرا(س) کوتاه خواهد شد. او برای رفتن به سفری بلند، از فاطمه زهرا(س) گفت و به این ترنیب وارد میدان جنگ شد.

او در یکی از عملیات ها ازناحیه پیشانی ، زخمی شد، ولی او مردی بود که درمقابل سختی ها چون کوه استوار بود . با وجود زخمی که داشت در عملیات والفجر10 شرکت کرد و درهمین عملیات ، فجر شهادت برای او شکافته شد.

اما تن گلگونش به مدت چهل روز مفقود گردید و پس از آن ، مردم او را تا بهشت موعودش بدرقه کردند.




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۵۳
جعفر نادری بنی


زندگی نامه شهیدیوسف احمدی بنی


شهیدیوسف احمدی بنی در سال 1340 در شهربن وجودش برجامعه ارزانی شد، از آنانی شد که اینک ما بدان افتخار می کنیم.

شهیدبزرگوار که درمبارزات علیه رژیم شاهنشاهی از هیچ کوششی فروگذار نبود . با پشتکارو بی هیچ ابایی در جلسات و راهپیمایی ها شرکت می کرد و وظیفه ی خویش را دراین مبارزات به نحو احسن انجام می داد.

وی در هفدهم بهمن ماه سال 1361 به درجه رفیع شهادت نایل گشت، اما مدت چهارده سال مفقودالاثربود تا این که در هفدهم خرداد ماه سال 1375 ، پیکر پاک یوسف گمگشته به آغوش خانواده ی چشم به انتظارش رسید.


فرازی از وصیت نامه شهیدیوسف احمدی بنی


ای امت شهیدپرور، ازشما می خواهم این جمله سرنوشت ساز امام را که می فرماید:«ما باید فدای اسلام شویم » سرلوحه ی زندگی خود قراردهید. و از روحانیت اصیل فاصله نگیرید .

تا ظلم و ستم و تبعیض درجهان هست به مبارزه ی بی امان خود ادامه دهید.

تک تک ما دربرابر خون شهدا مسئولیم و در این رابطه امربه معروف و نهی ازمنکر برما واجب است.





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۱۸
جعفر نادری بنی


زندگی نامه شهید بهرامعلی طاهری بنی


شهید بهرامعلی طاهری بنی فرزند سعادتقلی ، در سال 1342 در شهربن دیده به جهان گشود.ازهمان کودکی راه را می شناخت،به این دلیل درآسمان عشق اهل بیت(ع) به پرواز درآمد.

او درماه محرم خدمتگزار عزاداران اباعبدالله (ع) بود . زمانی که آب لوله کشی در شهر موجود نبود ، ساقی مردم بود و کویرخشکیده لبان را طراوت می بخشید.

او آشنای راه بود ، خیلی زود فهمید که کدام راه را باید برگزیند. پس به جبهه اعزام شد تا طریق الی الله را بپوید و بالاخره راه کوتاه شهادت را درمنطقه رقابیه یافت.

اما او تنش سالها درخاک جبهه برجای ماند و پس از چندین سال جسم پاکش با تمام غربت به مهیمانی دیار آشنایی ها رفت. او به سوی ضامن آهو پروازنمود تا درجوار امامش مأوا گزیند.

 

فرازی از وصیت نامه شهید بهرامعلی طاهری بنی


ای خواهران و برادران ! نماز خود را سرموقع بخوانید و درساختن و حفظ مساجد از هیچ کمکی خودداری نکنید.و بیشتر اوقات، نماز رادرمسجد بخوانید.

بسیارمهمان نواز باشید ، چشم خود را از نامحرم بپوشانید.






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۱۱
جعفر نادری بنی


زندگی نامه شهید محمد سلیمی بنی


شهید محمد سلیمی بنی فرزند جعفرقلی، در سال 1347 در شهر بن روح معنویش به میهمانی زمین خاکی دعوت شد تا چند صباحی در این دنیا زندگی کند و توشه برگیرد و آنگاه بار سفر بربندد.

این شهیداز همان کودکی رمز دستیابی به سعادت را کشف کرده بود و می دانست که مسجد ، محل امنی است که نفوس مطمئنه را درآنجا گرد می آورند و به این خاطر همگام با پدر و مادر خود به مسجد می رفت تا پیشانی نیاز برآستان دوست بساید.

او نجات از غرق شدن را در سوار شدن برسفینه النجاه حسین(ع) می دانست. به این دلیل درماه محرم نیز درمراسم سوگواری فرزندزهرا(س) شرکت می کرد. او عشق و علم را به هم آمیخته بود و درمدرسه نیزشاگرد ممتازی شناخته می شد، دردوران تحصیل خود درکارهای فرهنگی مدرسه نقش ایفا می کرد.

یکی از کارهای او چه درمدرسه و چه در بسیج ، جمع آوری کمک های مردمی برای آن دلاورمردان عرصه ی جنگ و جهاد بود.

بعدازاتمام تحصیلات راهنمائی وارد حوزه علمیه شد تا علم خود را بیفزاید، اما تقدیرچیز دیگر برای او رقم زد، چرا که تحصیل را رها نمود تا درمیدان جنگ قلب کفر را نشانه بگیرد.

در جنگ به عنوان بی سیم چی فعالیت می کرد.او مرغ ملکوت بود و دیر یا زود می بایست به عالم اصلی خود باز می گشت.

درسال 1367 قفس تن را شکست و به عالم بالا سفرکرد. او مأموریت شناسایی رابرعهده داشت و درخاک عراق براثر ترکش به درجه رفیع شهادت نایل گشت و شربت شهادت را گواری وجودش ساخت.






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۳۲
جعفر نادری بنی

 

 

 

زندگی نامه شهیدمنوچهر احمدی بنی

 

شهیدمنوچهر احمدی بنی  در سال 1342 درخانواده ای مذهبی و متدین و مقید به احکام ناب اسلام در شهر بن به دنیا آمد.

خردسالی که ازهمان اوایل ، اخلاق و رفتارنیکویش زبانزد خاص و عام بود. مدت تحصیلات را تا مقطع راهنمائی طی نمود و درحین تحصیل از همیاری پدر دریغ نکرد و او را در امرارمعاش خانواده کمک و مساعدت نمود.

وی از اخلاق خوب و سعه صدر و متانت خاصی برخورداربود و این خصلت نیکوی او در محل کارش زبانزد هرمراجعه کننده ای بود.

آری خداوند بندگان صالحش را چند صباحی در بین مردمان قرارمی دهد تا انسانها رمز واقعی زیستن و غایت هستی رادریابند.

شهیدمنوچهر احمدی بنی در سال 1366 در بمباران شهرکرد به وسیله هواپیماهای عراقی ، در محل کارش که پرسنل بیمارستان بود به درجه رفیع شهادت نایل گشت و زمزمه کلامش هنوز در گوش ماجاریست که از خدایش طلب شهادت می کرد.

 

 

 

 

وصیت نامه شهید منوچهراحمدی بنی

 

«بسمه تعالی»

به نام خدا پاسدارحرمت خون شهیدان.

 

خدایا هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات بده تا حقایق موجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.

خدایا ای کاش هزارجان داشتم و به خاطررضای تو و در راه امام خمینی که همان راه اسلام نمونه و مبارزه با مشرکین است می دادم.

خدایا تو خودمی دانی که بزرگترین آرزوی من ریختن خون در راه توست، چرا که تو خود به وجود آورنده آنی و این هدیه ناقابل شاید سبب بخشش خطاها و گناهانی باشد که دراین دنیای فانی و بیهوده انجام داده ام.

مادر جان از تو می خواهم که درمقابل سختی ها ، صابر باشی که خدا با صابرین است.

و تو ای پدرعزیز و زحمت کشم ، در این مدت عمر اگرازمن خطا دیدی به بزرگی خودت ببخش و مرا حلال کن.

وای برادران و خواهران عزیزم ازشما هم می خواهم که حسینی وار و فاطمه وار عمل کنید. خواهران عزیزم حجابتان را فاطمه وار رعایت کنید.

واز شما پدر و مادر عزیزم می خواهم که دخترم فاطمه را فاطمه وار تربیت کنید و تحویل جامعه دهید.(والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته)

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۳۲
جعفر نادری بنی



شهید ابراهیم آقابابایی بنی

نام پدر: نجفقلی

تاریخ تولد:1341/5/5

محل تولد:بن

وضعیت تاهل :مجرد

مسئولیت شهید در جبهه :رزمنده

یگان اعزامی :ارتش

تاریخ شهادت :1360/9/25

کیفیت شهادت:-----

محل شهادت:دارخوین

محل مزار :گلستان شهدا بن

عملیات منجر به شهادت:------



زندگی نامه شهید ابراهیم آقابابائی بنی


شهید ابراهیم آقابابائی بنی فرزند نجف قلی ، در سال 1341 درخانواده ای مذهبی و علاقه مند به ائمه اطهار(ع) در شهربن چشم به جهان گشود.

آن زمان که قلب انقلاب در تپش بود تا خون پاک شهیدان کربلا را در رگهای جامعه به گردش درآورد و اسلام ناب محمدی(ص) رادرکالبد بشریت مرده تزریق نماید، ابراهیم جوان و هوشیار و فعالی بود که در این زمینه فعالانه شرکت می کرد و در شکل گیری تظاهرات و پخش اعلامیه هایی که از تهران به دستش می رسید نقش بزرگی ایفا می نمود.

چه زیبا انقلاب از بطن اسلام ناب محمدی ریشه گرفت و به ثمر نشست و آنگاه که زمان گل دادن رسید، رژیم بعثی عراق برآن شد تا گلهای آن را از ساقه جدا کند و درخت انقلاب را بخشکاند، اما زهی خیال باطل.

شهید ابراهیم آقابابائی گرچه هنوز سن کمی داشت اما عازم خدمت سربازی شد و درمناطق جنوب شرکت جست ، تا اینکه در سال 1360 در کرخه نور، غسل شهادت نمود و در نهایت عاشقی به افلاکیان پیوست.

روحش شاد و یادش گرامی.



 وصیت نامه شهید ابراهیم آقابابائی بنی



«بسم الله الرحمن الرحیم»


حالا که بر علیه طاغوتیان زمان به جبهه ی نبرد حق بر علیه باطل آمده ام فقط به یک چیز می اندیشیم وآن پیروزی اسلام بر کفر جهانی که از آستین صدام ،یزید زمان بدر آمده و یاران حسین زمان خمینی بت شکن را به مبارزه دعوت نموده است .

افسوس و زهی خیال باطل که یزیدیان فکر می کنند که ما حماسه کربلای حسین را فراموش کرده ایم . غافل از اینکه سر لوحه مرام ما امت بپا خواسته ایران همان کربلاست.

نمی دانم به فرموده امام خمینی ما را از چه می ترسانند. چه بکشیم ویا کشته بشویم پیروزیم واین یک وعده الهی است که از حلقوم امام امت ،ابراهیم زمان بیرون می آید. که ما پیروزیم وبدون شک صدام و صدامیان از صفحه روزگار محو خواهند شد.

سپاس خدای را که این بنده حقیر ابراهیم آقابابایی را در زمانی آفریدکه مبارزه حق بر علیه باطل به اوج رسیده وباز خدای راسپاس که مارا در جبهه حق مستضعفین قرارداده از خدا طلب آمرزش برای خود می نمایم چرا که انسان تا زمانی که بخود آگاهی مکتبی نرسیده باشد،دچار لغزش و گناه می شود.

 وامیدوارم خدای رحیم ،گناهان همه مارا ببخشد وتوبه ماراقبول فرماید.تنها آرزوی من پیروزی اسلام و سلامتی امام است.

ملتی که شهادت را می خواهد او را از چه می ترسانید.او را از مردن می ترسانند!اینها شهادت را شرف خودشان می دانند. «امام خمینی»

 






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۵۸
جعفر نادری بنی


زندگی نامه شهید سردار طاهری بنی


شهید سردار طاهری بنی در سال 1336 در شهر بن پا به عرصه خاک گذاشت تا چند صباحی را در این دنیای خاکی زندگی کند و آنگاه به قرب قرب حق نایل شود و به آرزوی دیرینه خویش که شکستن قفس تن و رستن از این دنیای پوچ که فقط پلی است برای گذر به بهشت برین برسد.

برخی چه سهل از این پل گذشتند و رفتند و سردار که اینک سخن از اوست از آن سروقامتان بود که پای بدین ره نهاد و رستگار گشت.

سردار از آنانی بود که قدم در راه تلاشی سبز نهاد تا سبزینه وجودش را در بازار عشق اللهی به فروش رساند.

شهید سردار طاهری بنی در سال 1354 عازم خدمت سربازی گشت و پس از مدتی معاف شد. اما با هجوم رژیم بعثی عراق و آغاز جنگ تحمیلی این بزرگوار به ارتش فراخوانده شد و در جبهه های جنگ مشتاقانه لباس رزم پوشید.

خدا خوب بندگانی را به سوی خود فرا می خواند و مزد پاسخ گو به ندای حق را شهادت قرار می دهد. و سردار ، شهادت را با روی باز در آغوش گرفت و برما آشکار شد رمز این جمله که «شهادت را به بها دهند نه به بهانه»

شهید سردار طاهری بنی در سال 1359 به درجه رفیع شهادت نایل گشت و اولین شهید شهربن بود که در گلزارشهدای شهربن آرام گرفت و منزلی ابدی یافت.

روحش شاد و راهش پررهرو باد.





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۲۵
جعفر نادری بنی


زندگی نامه شهید نصرت الله شاه محمدی بنی


شهید نصرت الله شاه محمدی بنی فرزند عیوض ، درسال 1343 در خانواده ای مذهبی در شهر بن متولد شد، تا دنیا بار دیگر شاهد شکوفا شدن یکی از شکوفه های ایثار و شهادت گردد.

دوران کودکی را در دامان پر مهر و محبت پدر و مادر گذراند. در سن هفت سالگی واردخانه ی دوم یعنی مدرسه شد و موفق به اخذ مدرک پنجم ابتدائی گردید.ولی مضیقه مالی ، اجازه ادامه تحصیل را به او نداد ، به این دلیل ترک تحصیل نمود تا پدرش را درامر کشاورزی یاری نماید.

او که حیات و مماتش برای رضای خدا بود، در زمانی که جنگ نبود یاور پدرش در مشکلات بود و در زمان جنگ به جبهه ها شتافت تا مماتش نیز برای رضای خدا باشد.

شهید نصرت الله شاه محمدی بنی نوزده سال در جبهه ها حضوری فعال داشت و در طی این مدت به دنبال گمشده خود بود.

او جویای وصال حق بود که در سن بیست و یک سالگی در جبهه ی زبیدات ، به آنچه در جستجویش بود رسید.

روحش شاد و راهش پررهروباد.








۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۲۴
جعفر نادری بنی



زندگی نامه شهید حسن درعلی بنی


شهید حسن درعلی بنی در سال 1342 در شهر بن به دنیا آمد. با آمدنش ، خانه ی محقر و کوچک پدر و مادر را روشن ساخت. او ازآنانی بود که شلمچه ،پروازش را به خود دید و برحضورش بالید.

شهید، دوران تحصیلات خویش را در مقطع ابتدائی با موفقیت سپری نمود و درعین حال از جریان های سیاسی کشور غافل نبود و از نوجوانانی شدکه امام ، آنان را به سربازی خویش پذیرفته بود.

وی چنان عاشق ولایت و رهبری بود که درنمازهای واجب و نمازشب ها که در خلوت جوانی خوداقامه می کرد، دعاگوی امام عزیز بود.

باشروع جنگ تحمیلی او جوان بسیجی عاشقی شد که با اخلاص و خلوص پاک بسیجی رو به صحنه ی نبرد نهاد ، تا وظیفه ی خویش را در این میان ایفا کند و مشتاقانه در عملیات والفجر 8 و والفجر9 شرکت کرد. در این راه در اثر اصابت ترکش از ناحیه دست مجروح گشت ، اما مگرمی شود عاشق قرب الهی را دربیمارستان و خانه نگه داشت.

پس این عزیز با شور و شعف بسیار باردیگر عازم منطقه ی عملیاتی شلمچه گشت و در عملیات کربلای پنج که درسال 1365 به وقوع پیوست ، شرکت یافت و در بیست و هفتم دی ماه 1365 به درجه ی رفیع شهادت نایل گشت.

 

فرازی از وصیت نامه شهید حسن درعلی بنی


بسم الله الرحمن الرحیم


سعی کنید خون این همه شهید پایمال نشود ، شهدا ناظر کارهای شما هستند و ازشما انتظار ادامه راهشان را دارند.

سعی کنید برای من کمترعزاداری کنید، و درعوض شادی کنید چون خداوند متعال با کشته شدن من یکی از درهای پرنعمتش را به رویم بازکرده است.

باری ای پدر و مادر مهربانم، من لایق شهادت نیستم ، ولی اگرشهیدشدم در عزای من عزارداری نکنید، گریه نکنید ، شیون نکنید.

فکرکنید برای من عروسی می کنید. شاد و خرم باشید. و بعد از شهادتم هر وقت به یاد من افتادید به تکیه شهدا بیائید و با قرائت یک فاتحه مرا شاد کنید. مبادا در برابر مردم شیون به پا کنید.

کارهایتان را با نام خدا و برای رضای او انجام دهید، و نمازهایتان را سروقت بخوانید و به خدا توکل کنید.

از تمام دوستان ، بستگان و همسایگان از جانب من حلالیت بطلبید. و من هم از شما پدر و مادر مهربانم حلالیت می طلبم و مرا ببخشید. اگر در حق شما کوتاهی کردم.

و پدر عزیزم از شما درخواست می کنم که برای نمازهایم اگر در آنها قصوری ایجاده شده صدقه بپردازید. متشکرم. حسن درعلی





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۲۱
جعفر نادری بنی


زندگی نامه شهید علی احمدی بنی


شهیدعلی احمدی بنی فرزند عبدالحسین در سحرگاه بیست و هفتم آذرماه 1347 در خانواده ای مستضعف و مسلمان به دنیا آمد.

با به دنیا آمدن (علی) ، خداوند هفتمین امانت خودش را به دست ماسپرد . تا برای احیاء دینش ، روحش را پرورش دهیم.از همان ابتدای دوران کودکی تحت تربیت و مراقبت اسلامی ، والدین قرار گرفتند . به خاطر اداء نذری که برای او کرده بودند ، تا سه سالگی روزهای عاشورا پشت دسته های عزاداری او را می بردند، و گویا درس شهادت و حسین گونه شدن را ازهمان ابتدای زندگی از زمان شیرخوارگی در مراسم عزای سیدالشهداء آموخت .

در دوران کودکی دارای صفات ویژه ای بودند که تاکنون این صفات را درهیچ بچه ای ندیده ایم. و آن فهم و درک مسائل و مشکلات خانواده و ساکت و آرام بودن وقناعت و صرفه جوئی و علاقه مندی به مسائل دینی ایشان بود. به عنوان نمونه حتی پول توی جیبی را هیچگاه بیخودی خرج نمی کرد. و هیچگاه درخواست پول نمی کردند. هرچیزی را افراد خانواده برایش تهیه می نمودند ، به همان قانع بودند، چه ازلحاظ پوشاک و چه از لحاظ خوراک ، هیچ گاه ایراد نمی گرفتند و از وسایل مدرسه و لباس هایشان به خوبی مواظبت می نمودند. به طوری که گاهی وسایل خود را یک سال استفاده می کردند و درپایان سال بازهم نو بود.

وی در هفت سالگی پای در دبستان علامه بن جهت کسب علم و دانش نهادند ، و در کلاس چهارم ابتدائی یعنی سال 1357 و اوج انقلاب اسلامی ، (شهید الیاس احمدی) آموزگار کلاسشان بودند و اثری عمیق برروحیه (علی) گذاشته بودند، که از ابتدای سال تحصیلی که هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود ، به پشت بام خانه می رفتند و فریاد درود برخمینی و مرگ برشاه سر می دادند. و بیشتر و تنها هم در تظاهرات شرکت می نمودند.

که با عنایت خداوند ، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. و ازهمان ابتدا (علی) یکی از طرفداران واقعی انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی (ره) گردیدند و با شور اسلامی کلاس چهارم و پنجم را هم مانند کلاس های اول ، دوم و سوم با موفقیت به پایان رساندند.

ودرهمه این سالها شاگرد ممتاز بوده اند.آنگاه برای ادامه تحصیل در مدرسه راهنمائی ابن سینا ثبت نام نمودند ، ازابتدای همان سال که قبل از به تکلبف رسیدنشان بود ، شروع به خواندن نماز و گرفتن روزه کردندو با انجام دادن فرایض دینی ، ابعاد روحی و شخصیتی خود را پرورش می دادند . در سه ساله دوران راهنمائی علاوه برممتاز بودن از لحاظ درسی و شرکت در مراسم های مذهبی و فعال بودن ، مسئولین مدرسه متوجه هوش و استعداد یرشار و صلاحیت اخلاقی و تقوای وی شوند. و از اوخواستند که جهت خواندن دروس دینی به حوزه علمیه قم برود. اما به علت داشتن مشکلات مالی و خانوادگی نتوانستند بپذیرند.

با تمام کردن دوران راهنمائی و برای گذراندن متوسطه به دبیرستان امام علی (ع) ( شهید محمد منتظری سابق) راه یافتند. و در رشته علوم تجربی  مشغول تحصیل شدند ،

می گفتند از خداوند می خواهم که توفیقی دهد تا یک دکتر متعهد برای جامعه شوم تا بتوانم  در هرجا و با هرگونه امکانات و شرایط خدمت کنم و موجب رضایت خداوند واقع شوم.

در دبیرستان جز بچه های فعال و مذهبی بودند که در فعالیت های مذهبی و اجتماعی ، مانند اداره کردن کتابخانه مدرسه، شرکت در نمازهای جماعت ، اجرای مراسم صبحگاهی و اعضای اصلی انجمن اسلامی و غیره بودند، که به علت اخلاص در عمل هیچگاه از فعالیت های خود در خانه نمی گفتند ،که مه بعدا آنها را از دوستانشان شنیدیم.

شهیدعلی احمدی همچون مولایش علی(ع) مظلوم بود ، هیچگاه از رنج و سختی و زیادی کار و مشکلات ، شکایت نمی کرد و می گفتند اگرانسان مشکلاتش را برای دیگران بفهماند از چشم مردم می افتد.

شهید همیشه تبسمی در لبانش بود و نمونه بارز صابرین بودند ، از لحاظ عبادی یک عابد به تمام معنا بودند و همیشه یاد خدا آرامشگر قلبشان بود ، وی علاوه برنمازهای یومیه ، نمازقضا به جا می آوردند و همچنین علاوه برروزه های ماه مبارک رمضان ، درایام دیگر هم روزه مستحبی می گرفتند. و با این همه عبادت که خودشان کرده بودند ، تازه در وصیت نامه شان خواستند که یکسال نماز و روزه برایشان بخریم.

دربیشتر شبها آنگاه که همه آرام خفته بودند و به هیچ چیز نمی اندیشیدند ، خواب شیرین را رها می کردند و سراز بستر گرم بلند کرده و دردل شهب ها با معبود بی نیاز به رازو نیاز برمی خواستند و نماز شب می خواندند ، اشک از دیدگانشان می ریخت ، همچون کسانی که عزیزی را گم کرده اند. با بلندکردن دستها به طرف آسمان دعا می خواندند و درآن شبها که درهای رحمت الهی بازبود طلب شهادت می کردند، که خداوند آن را برایش اجابت فرمود. برای نمازشب خواندن آنقدرآرام و بی صدا برمی خواستند و وضو می ساختند و نمازمی خواندند که اگرکسی ازقبل بیدارنبود متوجه نمی شد.

شهیداز لحاظ صرفه جوئی ، نمونه واقعی و الگوئی برای این کارها بودند ، هیچگاه دوست نمی داشتند بیش ازنیاز واقعی چیزی داشته باشند. کم غذا می خوردند و هروقت هم علت پرسیده می شد ، جواب می دادند، امیرالمؤمنین (ع) فرمودند(صلاح البدن الحمیه).

شهید علی احمدی به مطالعه علاقه مند بودند و کتب دینی زیادی ازجمله کتابهای استاد شهید مطهری را مطالعه می نمودند. و همچنین قرآن را همیشه می خواندند و ختم می کردند. علاقه زیادی به پیشرفت کشورمان داشتند و همیشه می گفتند: چراباید ازغیرمسلمانها عقب باشیم ، درحالی که یک مکتبی غنی داریم، ماباید بهترین مردم در روی زمین باشیم و بیشترین ابتکارات باید از ما باشد. چون بهترین دین درنزد ماست.

چون پدرشان پیربود و توانائی کارنداشتند ،حدود دوسال بود که تمام کارهای پدرشان یعنی کشاورزی را خودشان انجام می دادند و عصای پیری پدرشان شده بودند. ازوقتی که هوا گرم می شد و کارهای کشاورزی شروع می شد، یعنی ازاوایل بهار ، هم درس می خواندند ، و هم کشاورزی می کردند. و درمواقع نیاز هم به بسیج جهت کمک و ادا تکلیف می رفتند. در ورزش جودو هم شرکت می نمودند. که بعضی مواقع قسمتی ازشب را در بسیج بودند و قسمتی را هم جهت آبیاری به صحرا می رفتند و صبح هم درکلاس درس حاضر می شدند. و با این حال خستگی هایشان را نمی گذاشتند کسی بداند.

شهیدحساسیت عجیبی در مسائل و احکام اسلام داشتند بطوری که هم خود موازین شرعی را رعایت می نمودند و هم از دیگراعضای خانواده می خواستند که رعایت کنند . از نظر خصوصیات اخلاقی ، خوش اخلاق و خوش برخورد بودند. تمام خانواده و فامیل از او راضی بودند، رفتارش طوری نبود که انسان را ناراحت کند . با این سن کم تجربه های زیادی اندوخته بودند. هرروز که می گذشت ، می خواستند چیزهای تازه تری را بیاموزند . تا بتوانند خدمت بیشتری انجام دهند. معمولاً کم گوی و گزیده گوی بودند.

هیچگاه با بیهوده گوئی وقت خود و دیگران را تلف نمی کردند و تمام حرف ها و کارهایشان حساب شده و با تدبیر همراه بود.گاهی رفتاری از او سرمی زد که برای ما بسیار شیرین بود ، و بعداز مدتی به آیه قرآن یا حدیثی برمی خوردم که متوجه می شدم آن رفتار یا حرف (علی) سرچشمه گرفته از آن آیه یا حدیث بوده. که واقعاً تعجب می کردم .

خلاصه عمری کم (17سال) اما سراسر درسهای آموزنده داشتند.

با فرمان امام خمینی (ره) بربسیج عموم مردم و تشکیل واحد بسیج در شهر بن باعلاقه و شوق فراوان به وارد مکتب بسیح شدند. و تاموقع رسیدن به لقاءحق، یک بسیجی تمام عیار بودند ، وقتی قصد جبهه کردند به علت سن کم موافقت نمی کردند ، لذا شناسنامه خود را بزرگ کرده بودند و به جبهه های نورعلیه ظلمت شتافتند.

در تاریخ سی ام آبان ماه 1363 خود را برای تحولی جدی تر آماده کردند و در عملیات بدر خط شکن بودند که روی هم رفته چهارماه در جبهه حضورداشتند و در تاریخ یکم فروردین ماه 1364 از جبهه بازگشتند .

و دوباره وقتی دانش آموز سال سوم تجربی بودند، در تاریخ هشتم آذرماه 1364 با کاروان راهیان کربلا عازم جبهه شدند و در روز سه شنبه بیست و نهم بهمن ماه 1364 رأس ساعت 10 صبح با اصابت ترکش به پشت سر و ناحیه پهلو شربت گوارای شهادت را نوشیدند و در این سال با مدرک شهادت در سن 17 سالگی فارغ التحصیل مدرسه ایثار شدند،که آرزوی نهائی ایشان بود.و خودشان در وصیت نامه نوشته بودند ، من اینک به دیدار کسی می روم که سالها در فراغش سوخته ام و ساخته ام.

او خون پاکش را اهدا کرد و از همه چیز گذشت . چشم از دنیا فروبست ، تا ما بمانیم ، تا اسلام بماند، و در جامعه اسلامی احکام قرآن پیاده شود. او امر امامش را لبیک گفت و اینک ما مانده ایم و دنیایی از حرف ، تا اینکه چگونه ازعهده وظیفه ای که داریم برآئیم . (والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته) (خانواده شهید)

 


وصیت نامه شهید علی احمدی بنی

«بسمه تعالی»

(ان الله مع الصابرین) (به درستی که خدا با صبرکنندگان است.)

 

خدایا ، بارالها، معبودا ،معشوقا ، مولایم ، من ناتوان وضعیف دوست دارم ، چشمهایم را دشمن در اوج دردش از حدقه دربستان درآورد. ودستهایم را درتنگه چزابه قطع کند. و پاهایم را در خونین شهر از بدنم جدا سازد. و قلبم را در سوسنگرد آماج رگبارهایش کند. و سرم را در شلمچه از تن جدانماید. تا دشمنان ببینند ، گرچه دست ها، پاها ، و قلب و سینه و سرم را از من گرفته اند، اما ایمان و هدفم را نتوانسته اند از من بگیرند ، نتوانسته اند عشق به الله و معشوقم وجه مطلق جهان هستی، عشق به شهادت و عشق به امام و اسلام را ازمن بگیرند.


بادرود وسلام بریگانه نجات بخش جهان هستی و برحامی مستضعفان و امید مجروحان و درود و سلام برتمامی شهیدان راه حق و آزادی و جانبازان و مفقودین و اسراء اسلام.

پدرم، تو برایم زحمت بسیار کشیدی به توعلاقمندم باتمام احساسِ فرزندی که نسبت به پدرش دارد به تو عشق می ورزم.

پدرم اگرچه نتوانستم زحمت ها و تلاش های  تو را جبران کنم ، ولی پدرم افتخارکن که ابراهیم وار اسماعیلت را به قربانگاه فرستادی ، و بدان که فرزندت همان راهی را رفت که تو می خواستی .پدرم مراببخش که فرزند خوبی برایت نبودم.

و اما تو مادرم تو باید چون زینب کبری(س) ر شید و بردبارباشی و چون کوه استوار، مادرم توباید پیام رسان خون شهداباشی و گوش به فرمان رهبرانقلاب و به انتظار مهدی (عج) آل محمد(ص) بنشینی و دل و جانت را تسکین بخشی. مادرم آرزویم بود که راضیت نگه دارم، ازمن رضایت داشته باش ، و دعایم کن که بی نهایت به دعایت نیازمندم.

برادرم، درراه خدا موثر و مفید باش و مجری کارهای مؤثر و مفید. آنگاه است که برلبانت لبخند پیروزی نقش می بندد. و جوشش یک زندگی ابدی و جاودانگی برایت نمایان می شود. ای برادرم باید مرا ببخشی اگرنتوانستم حق برادری را به جا آورم، از تو طلب حلالیت می کنم.

خواهرانم ، فرزندانتان را چون فرزندان فاطمه (س) پرورش دهید و فرزندانی بار آورید که برای فردای جامعه مفید باشند و زینب وار باشد و پدر و مادر را تسلی دهید. اجرتان با خدا ازهمگی طلب حلالیت می کنم. خیلی مرا ببخشید و برایم دعا کنید.چرا که سخت به دعاهای شما نیازمندم. طلب آمرزش برای من روسیاه بکنید،

همه بدانند که راه سعادت در اطاعت از امام است و بس. اگرراضی هستید، یک ماه روزه برایم به جا آورید، و یکسال نمازبرایم بخوانید. و اگرکسی از من طلبی داشت بدهید.

دیگرعرضی ندارم ، خداحافظ

 

 

 

 


 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۲۱
جعفر نادری بنی



زندگی نامه شهیدمنصورحسین میرزائی بنی


شهیدمنصورحسین میرزائی بنی فرزند محمدحسن درهفتم مهرماه 1346 در شهربن چشم به جهان گشود.و در زیر سایه پدر و مادری مهربان رشد نمود. منصور تحصیلات ابتدائی اش را درسن شش سالگی شروع نمود. اوکه عاشق آموختن علم بود درکنار کارکشاورزی ، تحصیلاتش را تا اول دبیرستان ادامه داد.

 منصوراز جمله سروقامتانی بود که می شد درسایه سارش به خدارسید.چرا که خود عاشق خدا بود و دائم به یاداو. در صحنه های انقلاب حضورفعالانه داشت و درتظاهرات شرکت می کرد. تا این که در 12 بهمن ماه 1357 به آرزوی دیرینه اش که بازگشت امام (ره) و سلامتی ایشان بود رسید. وقتی بسیج، این مدرسه عشق الهی تشکیل شد در این مدرسه ثبت نام کرد و نگهبان شبانه این مدرسه شد.

او درسال 1363 پس ازگذراندن دوره ی آموزشی عازم جبهه ها شد. او ابتدا در اهواز، کویرتشنه جبهه را با حضور بارانی خود سیراب نمود. ولی پس از یک ماه به اصفهان منتقل شد و در پادگان غدیر اصفهان به آموزش شنا مشغول شد ، تا بتواند در دریای عشق و سیرالی الله شناگری ماهرشود.

آنگاه مجددا پابه عرصه جبهه و جنگ گذاشت و بعداز دو ماه مبارزه با شرکت در عملیات بدر در تاریخ بیست و یک اسفند ماه 1363 در جزیره مجنون به آسمان ها پرواز کرد.



وصیت نامه شهیدمنصورحسین میرزائی بنی


بسم الله الرحمن الرحیم

(وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ)


  به نام الله پاسدارحرمت خون شهیدان و بادرود و سلام به یگانه منجی عالم بشریت امام زمان(عج) و نائب برحقش امام خمینی ، و بادرود و سلام برهمه شهیدان صدراسلام تاکنون و بادرود و سلام به همه خانواده های شهدا ، جانبازان ، اسراء ، مفقودین جنگ تحمیلی .

و بادرود و سلام فراوان به ملت شهیدپرورایران . و درود و سلام فراوان به همه خدمتگزاران به جمهوری اسلامی ایران.

و بادرود و سلام فراوان به پدران و مادران مسلمان که فرزندان خود را در راه حفظ اسلام فداکردند و با خون فرزندانشان اسلام را سرافراز نمودند .

بایاد خدا وصیت نامه خودم را آغاز می کنم.

پیامی که من به تمامی برادران و خواهران و تمامی روحانیت و بسیجیان و کسانی که در راه اسلام کارمی کنند و امت حزب الله این است که غیراز اسلام راه دیگری را انتخاب نکنند و فقط به کتاب آسمانی یعنی قرآن تکیه کنید و خواندن قرآن را فراموش نکنید. و همیشه امام رادعا کنید. که آیه قرآن می فرماید:«فمن تبع غیرالاسلام دنیا فلن الفیل منه فی الاخره» یعنی اگرکسی غیرازاسلام راهی و یاروشی را انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و درآخرت از زیان کاران است.

و پیام من به امت شهیدپرور ایران این است که ازهیچ قدرتی هراس نداشته باشند و ازخدا بترسند و همیشه خدارا عبادت کنند و عبادت خودشان را به خاطر خدا بکنند ،که خدا شایسته عبادت است.

آری! برادران ، خدا وعده داده که تمام مردم را روز قیامت محشور می کند و به اعمال آنها رسیدگی می کند ،خوشا به حال کسی که با اعمال نیک و شایسته محشورشود.

پدرو مادر عزیزم اگرشهادت نصیب من شد ، درحالی که من گنهکار لیاقت آن راندارم ، ولی اگرخدا نصیب من کرد ، و درراه او به شهادت رسیدم ناراحت نشوید،و مرا حلال کنید. چرا که حسین فاطمه خودش را درراه اسلام فدا کرد .آری ! پدر و مادرعزیز اگرمن شهید شدم نگران من نباشید چون که من راه خودم را انتخاب کرده ام و خدا فرموده کسی که در راه خدا شهید شد به لقاءالله رسیده است.

آری! برادرانم و خواهرانم ، اگرمن شهیدشدم برای من گریه نکنید و ناراحت نباشید و مرا حلال کنید.

مادرعزیزم دلم شورمی زند و ملاقات خدا را می خواهد و من فکر می کنم که شما را روز قیامت ملاقات کنم. و برای من ناراحت نباشید چون که من از علی اکبر و علی اصغز و قاسم عزیزتر نیستم ،‌که خدا درقرآن می فرماید:«کل نفس ذائقه الموت» یعنی هرکسی طعم مرگ را خواهد چشید پس چه بهترکه آن مرگ شهادت در راه خدا باشد.

پدرو مادرم صبر را پیشه خودکنید که خدا می فرماید :«ان الله مع الصابرین» و به خدا توکل کنید که از نظر مادی و معنوی دارای فوزعظیم است.

آری! برادران و خواهران ، یک پیام به عنوان یک برادر و کوچکتر به شما می دهم و آن این است که امام را تنها نگذارید ، و نگذارید اسلام به دست گروهک های ضدانقلاب بیفتد و از بین برود و پیام من به همکلاسی ها ی خودم این است که تا آنجائی که می توانید درس بخوانید و درآینده خدمتی به اسلام کنید.

پدر و مادر عزیزم برای من ناراحت نباشید و نگوئید که فرزندما مظلوم بود و شهید شد باید به این سعادت بزرگ افتخار کنید و اگر از من بدی دیده اید مرا ببخشید و مرا به بزرگواری خودتان حلالم کنید. و اگرشهید شدم لباس سیاه برتن نپوشید و برای تمام اقوام و خویشان سلام می رسانم و بازهم می گویم برای من ناراحت نباشید.


مراعشق حسین دیوانه کرده

                        دلم را خالی از بیگانه کرده

دل عشق حسین در راه چوگنجست

                          که هرجاگوشه ای دیوانه کرده

 

 


 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۴۸
جعفر نادری بنی


زندگی نامه شهید حجت الله هاشمی بنی


شهیدحجت الله هاشمی بنی فرزند حسین ، درتاریخ هفدهم شهریورماه سال 1345در شهر بن در یک خانواده کشاورز و زحمت کش ، مذهبی و مستضعف دیده به جهان گشود. او دوران طفولیت را در آغوش پر مهر و معنویت خانواده اش پشت سر گذاشت و برای فراگیری علم روانه دبستان شد.

دوران تحصیل در دبستان با سرعت و با موفقیت به اتمام رسید و طبق معمول دوران راهنمائی را هم پشت سرگذاشت و پس از آن در دبیرستان در رشته علوم تجربی به تحصیل ادامه داد. تا اینکه در سال دوم دبیرستان راونه جبهه های جنگ شد و همگام با رشد جسمی ، رشد معنوی و اخلاقی و ایمان و ایثارش از چهره پرنورش ظاهر گردید.

ایشان از همان اوان نوجوانی به نماز و مسجد عشق می ورزید و همیشه نمازش را در مسجد به جا می آورد.

شهید به قرآن و فراگیری آن علاقه بسیاری داشت و با آن جثه کوچکش روزه می گرفت و در اطلاعت و بندگی خدا کوتاهی نداشت. شهید هاشمی  در بعد مبارزاتی و سیاسی بینش بزرگی داشت . او با وجود اینکه یک دانش آموز بود ولی نفرتی عجیب به رژیم منحوس شاه داشت .وقتی که تظاهرات برپا می شد درتمام برنامه ها شرکت می کرد.

شهید هاشمی به خوبی دریافته بود که رژیم نمی تواند دوام بیاورد و به همین علت هیچگاه از مبارزه باز نایستاد، او شب ها بطور مخفیانه برروی دیوارها شعارهای کوبنده و انقلابی برعلیه رژیم پهلوی می نوشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

او آنقدر خوشحال بود که در پوست خود نمی گنجید، او بیش از هرچیز به امام و انقلاب علاقه داشت . با مخالفین به بحث می نشست و آنها را قانع می کرد. ایشان در هیچکدام از جریانات انقلاب از خط امام خارج نشد تا اینکه جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه کشورمان شروع شد.او در این هنگام محصل دبیرستان بود و چون می دید دین و کشورش هر دو در خطر هستند و اعتقاد براین داشت که هم باید سنگر تحصیل و علم را حفظ کردو هم سنگر مبارزه با خصم را ، لذا به این منظور در جبهه ها حضور فعال و گسترده داشت.

می توان از صفات  شهید حجت الله ، تقوا و ایمان قوی ، ایثار و پاکدامنی و عشق نسبت به امام را نام برد ، او همیشه نمازش را سروقت می خواند و نمازشبش خصوصا در جبهه ها ترک نمی شد. به نقل از دوستانش ایشان درهنگام حمله روحیه عجیبی داشت و در طول راه فقط قرآن می خواند و ذکرخدا می کرد.

در هنگام سخن از زندگی می گفت: عروس من در جبهه هاست.عروس من شهادت است و صدای غرش گلوله توپ عقد مرا خواهد خواند. و باپوششی از خون سرخ ، خود را برای وصال با معشوقم الله آرایش می کنم. آری! عروس من شهادت و نام فرزندم آزادی ، من از همین جا آزادی را به شما می سپارم ، از آن محافظت کنید ، و نباشید از افراد :«فذلک الذی یدع الیتیم»

شهید حجت الله هاشمی در عملیات پیروزمندانه بدر براثر اصابت ترکش به کمر به خیل شهدای انقلاب اسلامی پیوست.(روحش شاد ، یادش گرامی و راهش پررهرو باد.)


وصیت نامه شهید حجت الله هاشمی بنی


«بسم الله الرحمن الرحیم»

«الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ»



باعرض سلام خدمت یگانه عالم بشریت ، برپا کننده حکومت جهانی اسلام ، حضرت ولی عصرامام زمان(عج) . و بادرود و سلام برنائب برحقش ، امید مستضعفان جهان حضرت امام امت خمینی کبیر، و درود و سلام برشهیدان ، این پویندگان راه حسین(ع) که فریاد«هل من ناصر ینصرنی » حسین زمان را لبیک گفتند و از جان خود گذشتند و به خدای خویش رسیدند. (یا لیتنی کنت معکم فأفوز والله فوزاً عظیماً)

کیانند عاشقان حسین (ع) روز آزمایش فرارسیده ، امروزپسرفاطمه خمینی کبیر برای نصرت دین خدا برکفرجهانی یاری می طلبد.عزیزان مرگ حق است ، پس چه بهتر که مرگمان را چون مرگ امام حسین(ع) انتخاب نمائیم، تا به سعادت ابدی برسیم.

اینجانب بنابروظیفه شرعی و اطاعت از امر ولی فقیه به منظور یاری دین خدا ، پس از مدتی انتظار خداوند برمن منت گذاشت تا توانستم در راه خدا هجرت کنم و امیدوارم که از پویندگان راستین راه شهیدان باشم و به درجه عظیم شهادت نائل گردم.

اینجانب درطول عمرخویش نتوانستم خدمتی به اسلام و قرآن نمایم ، باشد که خون ناقابلم رضایت خداوند سبحان را کسب نموده و مرا نیز از سالکان راهش قراردهد. و این بنده گنهکارش را بیامرزد. ای خدای مهربان از تو لیاقت شهادت را می خواهم چون اینجانب در مکتب امام حسین(ع) درس خوانده ام و شعار امام عزیزم شعارمن است، که (هیهات من الذله)

همشهریان عزیز از شما می خواهم که وحدت را به رهبری امام امت درمیان خودتان حفظ کنید. که نابودی دشمنان اسلام درگرو وحدت شماست، و در برپائی هرچه با شکوه تر نمازجمعه و دعای کمیل و دعای توسل سستی نکنید و اگر از من بدی دیده اید به بزرگواری خود مرا ببخشید و جبهه های جنگ را پرکنید و سلاح خونین شهدا را بر دوش بگیرید و نگذارید که اسلحه آنها بر زمین بماند.

و اما شما معلمان عزیز ، همانطور که امام عزیزفرمودند: نقش ما در جامعه نقش انبیاست. شما برای من زحمات زیادی کشیده اید. از شما می خواهم که مرا ببخشید. چون شما هستید که دانش آموزان را اینچنین تربیت می کنیدکه راه خونین شهدا را برویم.

و شما ای دانش آموزان از شما می خواهم که سنگرمدرسه را حفظ کنید که آینده سازان کشور اسلامی شما هستید.

و شما ای پدر و مادر عزیزکه برای من زحمت زیادی کشیده اید. از شما می خواهم که مرا حلال کنید،چون برگردن من حق زیادی دارید. و از شما می خواهم هنگام شهادتم ناراحت نباشید و برای من گریه نکنید. و به یاد امام حسین(ع) و برای مظلومیت آن حضرت گریه کنید.

ای مادر عزیزهنگامی که خبر شهادت من به شما رسید از تو می خواهم که شیرت را برایم حلال کنی .و از شما برادران عزیز می خواهم که راه مرا ادامه دهید و جبهه ها را خالی نگذارید. و بدانید که هنگام شهادت من هنگام دامادی من است.

و ای خواهرانم از شما می خواهم که چون زینب(س) صبور باشید. و برای من شیون نکنید و پیام رسان خون سرخم باشید.

در پایان از همه شما می خواهم امام عزیز را دعا کنید و او را تنها نگذارید. (والسلام علیکم ورحمه الله برکاته)

 

 

 

 


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۵۳
جعفر نادری بنی




شهید یعقوب علی بیگی بنی

نام پدر: عبدالکریم

تاریخ تولد:1349/5/10

محل تولد: بن

وضعیت تاهل :مجرد

مسئولیت شهید در جبهه :رزمنده

یگان اعزامی :بسیج

تاریخ شهادت :1365/10/26

کیفیت شهادت:------

محل شهادت:شلمچه

محل مزار :گلستان شهدا بن

عملیات منجر به شهادت:کربلای 5

زندگی نامه شهید یعقوب علی بیگی بنی


شهید یعقوب علی بیگی بنی فرزند عبدالکریم در تاریخ دهم مردادماه 1349 در شهر بن دیده به جهان گشود ، تا رشادتی دیگر را در دفتردنیا به ثبت برساند . پس از گذراندن دوران کودکی ، در سنگر علم و دانش به مبارزه با جهل پرداخت .

او سنش کم بود اما جوهرمردانگی در وجودش نهفته بود. به این دلیل در کودکی با وجودسن کم ، علاوه بر رفتن به مدرسه ، عصای دست پدر و مادرش نیز بود، ودر کارهای به آنها کمک می کرد. و همیشه می گفت : من نمی توانم زحمات پدر و مادرم را جبران کنم.

صفای باطن در رفتارش آشکار بود. درهمان سنین کودکی وارد بوستان نماز شد تا بذر عشق را از آن برگیرد. باطن پاکش باعث شد که در گروه«انعمت علیهم» قرارگیرد. زیرا هنگامی که میان کفرو ایمان جنگ در گرفت ، او نیز از جمله کسانی بود که در میان سپاه ایمان به مبارزه با کفر پرداخت.

سنش برای جنگ کردن کم بود ولی معتقد بود که دفاع از اسلام و میهن، پیر و جوان و کودک نمی شناسد.به این دلیل تاریخ تولد خود را در شناسنامه ، تغییرداد تا بتواند به جبهه برود.


او توانست سه بار در جبهه ها حضور یابد تا به دشمن بفهماند که اگر اسلام در خطر باشد کودکان و نوجوانان این مرز و بوم نیزحاضرند تا حضور سبزشان را درجبهه ها به نمایش گذارند.

شهید در عملیات والفجر8 از ناحیه دست راست زخمی شد و بعداز معالجه فراوان بهبود یافت و دوباره به صحنه پیکار با دشمن بازگشت.

این شهیدبزرگوار در سن هفده سالگی از پل دنیا عبور کرد و به وادی شهادت رسید. و بازهم نام فهمیده ای دیگر ، در دفتر شهادت به ثبت رسید.

 

 

وصیت نامه شهید یعقوب علی بیگی بنی


(قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین)

شهادت تزریق خون به پیکر اجتماع است. (شهید مطهری)


با درود و سلام فراوان بریگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) و نائب برحقش امام خمینی و با درود و سلام فراوان بر تمام شهیدان صدر اسلام . و با درود و سلام بر تمام معلولین و مجروحین اسلام.

خود را موظف دانستم وصیت نامه ای را طبق سفارش نبی اکرم(ص) نوشته تا شاید موجب راهنمائی و عبرت آیندگان و زندگان باشد.و از طرفی برای من حقیر نیزمایه خیری شود تا برایم طلب مغفرت کنید.

سخن بسیار است و قلم شکسته و وقت ناچیز، مدت ها بود در فکر این بودم که آیا من هم باید وصیت نامه بنویسم و یا بخاطر اینکه دیگر من هم باید در جبهه ها شرکت داشته باشم .

وصیت نامه را هم نباید بنویسم اما دیدم که نوشتن وصیت نامه وظیفه هر مسلمانی است و من هم خود را موظف دانستم بنویسم ، اما چه بنویسم؟

نوشتنی ها را فقط به نظر من شهداء می نویسند و پس نوشتن ما چند صباحی دوام دارد ، ولی نوشتن آنها چون سابقه الهی دارد فنا ندارد، چون شهید با خون خود می نویسد.

میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.

به هر ترتیب من هم می خواهم بنویسم، نوشتنی که نه چون نوشتن شهیدان بلکه بوئیدن عطرشان فراگرفتن از خطشان و پیروی کردن از راهشان باشد. نوشتن این وصیتنامه فقط و فقط بخاطر خداست و این که با نوشتن آن رد مظالمی کرده باشم.

چنانچه از طرف من به کسی آسیب یا اذیتی رسیده است و یا اگرحقوقی از کسی به گردن من می باشد که به علت دسترسی نداشتن به ایشان و یا به خاطر خجالت کشیدن از آنان و یا قصوری که در طول زندگی ام داشته ام بتوانم به این وسیله رضایت آنان را جلب نموده باشم.

لذا از کلیه افرادی که از من اذیتی دیده اند و یا حقوقی به گردن من دارند ، طلب بخشش می کنم و ازآنها درخواست دارم که از من راضی باشند تا خدا از من راضی شود .

امیدوارم با گذشت و بخشش من خدا هم از شما راضی و خشنود باشد.از جمله کسانی که حقوق زیادی برگردن من دارند و من نتوانستم ذره ای از محبت آنان را پاسخ دهم ، والدین من می باشند که در طول عمر برای من زحمت کشیده اند.

پدر و مادرم ، اگرچه شما چندین سال شب و روز تمام ساعات زندگی خود را وقف من کرده اید، اگرچه زمانی که دیگران در استراحت بودند شما در رنج بسر برده اید .

 اگرچه پدرگرامی شما که در عمرت شب و روز برای ما کارکرده ایدو زحمت کشیده اید و شما ای مادر عزیزو مهربانم چندین سال همچون زندانی در خانه بخاطر من محصور بوده اید ، می خواهم جبران محبت ها و زحمات بسیار شما را با نوشته ناقابل جبران کرده باشم.

هرچند اگر دائم خدمتگزار شما باشم ، ولی مادرقادر به جبران گوشه ای از آن همه محبت و زحمت شما نیستم . درمورد شما هرچه بنویسم تا بتوانم رضایت شما را جلب نمایم ، کم نوشته ام ، امیدوارم از من راضی باشید که با رضایت شما خدا نیز از من راضی گردد.

شهادت لیاقتی می خواهد که هرکسی آن را ندارد و هرکسی شایسته آن نیست.

پس خدایا لیاقت شهادت را نصیب من کن. خدایا این لباس تقوی و زره محکم الهی را که بر تن هرکس نرود برتن من بنما تا من هم جزو جهادگران در راه تو به حساب آیم.

خدایا ما را جزو صالحین و صدیقین و شهداء قراربده تا گروه انعمت علیهم باشیم.خدایا آرزوی من شهادت بوده است. و تو خود ضامن بوده ای که جواب بندگانت را بدهی و من وظیفه خود را که خواستن شهادت و کوشش درراه ایفای آن است انجام داده ام و آن تو هستی که یا مرا بخواهی و یا دست رد بر سینه ام بگذاری. خدایا اگرشهادت را روزیم نکنی چگونه به جمال تابناک معصومین(ع) و شهدا در روزقیامت بنگرم . خدایا برنعماتی که به من داده ای شکر می کنم و یقین دارم که تو خیر مرا می خواهی بدان که عاشق تو هستم و عاشق حجت تو حضرت مهدی (عج).

ای امت دلاور و شهید پرور ، ای مادران جوان از دست داده و ای پدران پیری که فرزندانتان را چون اسماعیل به قربانگاه فرستادید. ای خواهران و برادران شهدا صبرپیشه کنید و تمام مشکلات را به جان و دل پذیرا باشید که صبرشما مشتی محکم است بردهان یاوه گویان و مزدوران داخلی و استکبار جهانی .

برادرم برای من گریه نکن اگرگریه کنی رهرو حسین(ع) و از یارانش نیستی برای حال خودت گریه کن .ای خواهرم هروقت خواستی بیاد من گریه کنی رفتار خود را با حضرت زهرا(س) مطابق نما اگرنیستی برای خود گریه کن.

خدایا دنیا زندان من است مرا اززندان دنیا خلاص گردان . خدایا هنگام مرگ مرا ازجمله فائزین قراربده تا بگویم فزت برب الکعبه . خدایا پس از مرگم لقاء خود را نصیبم بگردان .

ای امت شهیدپرور ایران و ای جوانان ، من کوچکتر از آن هستم که پیامی به شما بدهم ولی باید بگویم ای مادران و پدران ، ازآمدن فرزندانتان به جبهه جلوگیری نکنید. و امام را تنها نگذارید و پشت جبهه را خالی نگذارید.

و ای نونهالان آینده ساز انقلاب ، سنگرمدرسه را خالی نگذارید و پشتیبان این مکتب حسینی باشید. و ای مردم مسلمان به قول امام مساجد را خالی نگذارید، مسجد سنگراست و دعا برای رهبر و فرج امام زمان (عج) را هرگز فراموش نکنید.(والسلام)

 






 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۵۶
جعفر نادری بنی


زندگی نامه شهید مظاهرنادری بنی(نورالله)


شهید مظاهرنادری بنی فرزند نورالله در سال 1351 پا به عرصه وجود نهاد . و در سایه خانواده ای مذهبی ومتدین پرورش یافت. مظاهر نمادپاک صداقت و خلوص بود. او عاشق و تابع ولایت فقیه بود. و ولایت پذیری اش عاملی بودتا در سایه رهنمودهای امام به حفظ و ترویج انقلاب و اسلام بپردازد.

نماز اول وقتش هرگزفراموش نمی شد.و دیگران را نیز به این امر سفارش می کرد. او انسان با ایمان و خوش اخلاقی بود و به همین دلیل عاشق ذات مقدس پروردگارش بودو از جمله خاک نشینانی بودکه ملکوت اعلی را به دنیای دون ترجیح می داد.

پس برای رسیدن به قرب الهی در اواخر دوران راهنمائی و بعداز گذراندن آموزش های نظامی راهی جبهه های جنگ شد.

او چندین بار قدم در خاک مقدس جبهه نهاد تا اینکه سرانجام در تاریخ بیست و هفتم فروردین ماه سال 1367 خداوند او را به حضور پذیرفت.

و او درخاک فاو خالصانه به سوی پروردگار، به پرواز درآمد و نعمت بزرگ شهادت نصیبش گشت.



فرازی از وصیت نامه شهید مظاهرنادری بنی


به ولایت فقیه عشق بورزید و دستورات ولی فقیه را همیشه سرلوحه ی کارتان قراردهید.

به آرمان های انقلاب اسلامی معتقدباشید.و راه شهدای انقلاب را ادامه دهید. و لحظه ای از حفظ و حراست انقلاب غافل نباشید.

در نمازهای جمعه و جماعت شرکت کنید چون دشمنان از صفوف به هم فشرده مسلمین درنمازهای جمعه وحشت دارند.








 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۰۹
جعفر نادری بنی

 

 

 

زندگی نامه طلبه شهید جعفر حسین میرزایی بنی

 

شهید جعفر حسین میرزایی بنی فرزند فضل الله درسال 1343 عطر نگاهش درخانواده ای مذهبی پیچید. او ازهمان ابتدا عاشق علم بود ، بعداز اتمام تحصیلات ابتدائی خود در شهر بن ، دوره متوسطه را در شهرکرد به پایان رساند.

او با راستی پیمان بسته بود و از پستی نفرت داشت. جعفربا شرکت درمراسم های مذهبی ، سیاسی و صحنه های انقلاب به ندای رهبر و مرشدش لبیک گفت. او عاشق امام بود . آیینه ی بی غباری که با اخلاص خویش ، الگو و سرمشق همرزمانش شده بود.

شهیدجعفر حسین میرزایی نقش فعالی در کمیته ی فرهنگی جهاد سازندگی داشت.او که عصای اخلاص به دست داشت، از غیرخدا بریده و به حق روی آورده بود.اهل تفکر بود.دائم ذکرخدا برلب داشت. چرا که معتقد به «الابذکرالله تطمئن القلوب » بود.

او که درتعلم، پرخروش بود برای اتصال به دریای حقیقت ، روانه حوزه ی علمیه نجف آباد شد و پس از دو سال تحصیل در آن مرکز، وارد حوزه ی علمیه قم گردید.

در حین تحصیل چندین بار عازم جبهه های جنگ شد. او که برای آخرین بار در سال 1362 ، پا به عرصه جبهه و جنگ گذاشت، در عملیات والفجر دو شرکت نمود.

این طلبه ی نمونه ، در این عملیات اعضاء و جوارحش را بوسه گاه تیرهای دشمن قرارداد. او که به قول همرزمانش تا آخرین نفس ندای «السلام علیک یا اباعبدالله» را تکرار می کرد به مولایش حسین(ع) اقتدا کرد تا به حق برسد. اما نمی دانم کدام خاک بود که به استخوان های تکه تکه اش بوسه زد و غربتش ،آسمان را به گریه انداخت و مظلومیتش زمین را پریشان ساخت.

شهیدپس ازچندین سال گمنامی و بی نشانی ، مظلومانه پیکرپاکش به زادگاهش بازگشت و برروی شانه ها تشییع شد. او را ملائک آسمان و شهیدان شهرمان بدرقه کردند.

 

فرازی از وصیت نامه شهید جعفر حسین میرزایی بنی

 

ای برادران حزب اللهی ! به یاد خدا باشید و همه کارهایتان برای رضای خدا باشد و با همدیگر همکاری کنید وهمیشه با برخورد اسلامی مردم را به حق دعوت کنید.

و رهبر و خانواده شهدا را تنها نگذارید.رسول اکرم(ص) فرمودند:«ومن ارضاهم فقد ارضائی و من استخطهم فقداستخطنی» هرکس آنها (خانواده شهدا) را خشنود سازد مرا خشنود ساخته و هرکس آن ها را به خشم آرد مرا غضبناک نموده است.

صبرو استقامت داشته باشید که پیروزی نهایی از آن اسلام است.

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۴۳
جعفر نادری بنی


فرازهائی از زندگی نامه شهید علی اکبر حیدری بنی


شهیدعلی اکبر حیدری بنی فرزند عزیزاله در سال 1349 در یک خانواده کشاورز متدین به دنیا آمد.

تحصیلات ابتدائی را در زادگاه خویش یعنی شهر بن پشت سرگذاشت و بعداز آن بخاطر کمک به پدر در کارهای کشاورزی از ادامه تحصیلات خودداری نمود .

از سال 1360 در کلاسهای بسیج که در پایگاه شهیدچمران (مسجد محل) شرکت می نمود و علاقه زیادی به اسلام و امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی داشت. به همین خاطر درسن 14 سالگی پس از دیدن آموزشهای نظامی در بسیج از طریق تیپ قمربنی هاشم وارد جبهه های نبرد شد .


تا سال 1365در عملیات های مختلف شرکت داشت تا اینکه در سال 1365 در عملیات کربلای چهار در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل گردید.


پیکرمطهر این شهید عزیز 13 سال تمام در جبهه های نبرد باقی ماند تا اینکه در بهمن ماه سال 1378 پس از طواف حرم مطهر امام رضا(ع) به زادگاهش انتقال یافت و در جوارهمسنگرانش در گلزار شهدای شهر بن به خاک سپرده شد.

روحش شاد و راهش پررهرو باد.


 وصیت نامه شهید علی اکبر حیدری بنی


«بسم الله الرحمن الرحیم»

«الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ»


(آنان که ایمان آوردند و مهاجرت کردند و در راه خدا به مال و جان خویش جهاد کردند ، در نزد خدا درجتی عظیم تر دارند و کامیافتگانند.)

 

بادرود و سلام خدمت آقا امام زمان(عج) و نائب برحقش امام امت ، خمینی بت شکن و امت شهید پرور و به امید شفاء معلولین و مجروحین و خلاصی اسراء و شادی روح شهدا و پیدا شدن مفقودین.

باری تعالی ایزدمنان تو را سپاس می گویم که مرا در مرحله ای از عمر قراردادی که بتوانم لباس رزم در راه خودت بر تن پر ازگناه خود ملبس کنم .

بعداز قدردانی و شکر خداوند یکتا چند کلامی وصیت که از قلبم جاری می شود برروی کاغذ می آورم.

پدر و مادر عزیزم سلام، آیا ناراحت می شوید از اینکه جنازه فرزندتان را آوردند ، به خدا قسم جای افتخار و خوشحالی شماست ، که صبرکنید و مصیبت یاران حسین(ع) را بیاد آورید. که 72 تن قربانی درراه خدا در روز عاشورا شدند. پس آیا جنازه من حقیر از هزاران جوان ایرانی و علی اکبر حسین(ع) و حضرت قاسم (ع) عزیزتر است هرگز ، هرگز . فقط جای شکر خداوند است که توفیق پیمودن راه حضرت اباعبدالله (ع) نصیبم گشته است.

پدرو مادر گرامی درست است که موقع کمک من به شما بوده و ثمره زحمت شما هستم ولی کار مهمتری از کمک من به شما یعنی جهاد در راه خدا را روی چشم محبتم گذاشتم و به جبهه آمدم.

ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان شهید شد . و نکند در حال غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد. و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبرحسین(ع) در راه اسلام با هدف شهید شد.

 

 ای مادران نکند از رفتن فرزندان خود به جبهه ها جلوگیری کنید که فردای قیامت نمی توانید جواب زینب (س) را که متحمل 72 شهید شد را بدهید.

برادران دعا واستغفار یادتان نرود و من حقیر وقتی به این جهان فکرمی کردم ، یعنی از اقشار جامعه همچون افراد بی تفاوت به نظرم می آمد ، خدا را شاهد می گیرم که به حال آنان متأثر می شدم. چرا که اینان در این موقعیت زمانی لااقل می بایست یکبار به جبهه آمده باشند.

برادران وحدت خود را حفظ کنید . و وحدت خود را از روحانیت جدا نکنید. چرا که اگر روزی شما را از روحانیت جدا کردند روز جشن ابرقدرت ها و بدبختی مستضعفین است.

و من نمی خواهم کسانی که از امام پیروی نمی کنند ، در تشییع جنازه من حاضر شوند. ولی باشد که دعای شهدا آنان را نیز متحول سازد  و مورد رحمت الهی قرار گیرند.

در فرمایشات امام دقیق شوید و قدر او را دریابید و دعا به جان امام را فراموش نکنید.

و ای پدر و مادر نگوئید فرزندمان ناکام مرد، بلکه من به نهایت کام خودرسیدم و حناء دامادی را در جبهه به دست گذاشتم و نقل دامادی ام همان گلوله های دشمن است. که رنگ به رنگ می آید .

و از همه بهتر و باصفاتر در دامن گرفتن سرم بوسیله حضرت زهرا(س) و امام زمان(عج) است چه سعادتی از این بهتر.

امام را دعا کنید ، مهدی (عج) را صدا کنید.  والسلام


 



 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۰۹
جعفر نادری بنی