شهدای شهر بن

کاش بودم با شما ، ای شهدای شهر مـن

شهدای شهر بن

کاش بودم با شما ، ای شهدای شهر مـن

شهدای شهر بن

این وبگاه جهت معرفی شهدای شهر بن در استان چهارمحال و بختیاری طراحی شده است.
امیدواریم مورد رضایت شهدا قرار بگیرد.

خانواده های شهدا می توانند مطالب و عکس های شهدای خود را جهت درج در این وبگاه از طریق آدرس :
(شهر بن - خیابان ملت ، کافی نت شهر بن - شهر من ) به دست ما برسانند.

یا در صورت توان به این آیدی در تلگرام ben_man@ بفرستند.


کاربران می توانند اطلاعات شهید موردنظر را در قسمت راست وب در بخش طبقه بندی موضوعی و نام خانوادگی شهید مورد نظر جستجو نمایند.

اگراطلاعات جدیدی از یک شهید به دست ما برسد پست مربوط به آن شهید به روزرسانی می شود و در صفحه اصلی قرارمی گیرد.

آدرس کانال شهر بن در روبیکا و تلگرام beneman@

آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۹، ۱۵:۰۱ - امیرحسین احمدی
    👍👍💗
نویسندگان

۲ مطلب در ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

 

 

🌹 شهید حسینعلی داوودی بنی

نام پدر:عبدالخالق

تاریخ تولد: 1331

تاریخ شهادت: 1361/05/06

عملیات شهادت: توسط منافقان

محل شهادت : جاده قم - کاشان

گلزار شهید : گلزار شهدای قم

 


🌸 شادی روح شهید صلواتی هدیه کنیم

 

زندگی نامه روحانی شهید حسینعلی داودی بنی

 

شهید حسینعلی داودی بنی در سال 1331،در خانواده ای مذهبی در شهربن چشم به جهان گشود، ودر دامان پاک مادری مؤمن و درسایه ی پدری که استاد و قاری قرآن بود پرورش یافت.

تحصیلات ابتدائی را در شهربن و بخشی از تحصیلات حوزوی خود را در شهرکرد گذراند.سپس به حوزه ی علمیه قم عزیمت نمود و همگام با ادامه ی تحصیل با افراد مبارز آشنا شد و با رژیم منحوس پهلوی به مبارزه برخاست.

درطول مبارزه بارها از طرف مأموران ساواک دستگیر و زندانی و شکنجه شد.اما درمقابل تمام آن آزارها و شکنجه ها مقاومت نمود و اسامی یاران انقلاب را فاش نساخت.

مدتی به سربازی در سربازخانه های طاغوت اعزام شد اما در آن جا نیز از پای ننشست و به آگاه سازی سربازان همت گماشت. در همین دوران، هنگامی که فرح، همسرشاه ملعون مصمم به بازدید از پادگان گردید، او و دونفر از دوستانش به بررسی نقشه ترور فرح پرداختند، اما پس ازمدتی، مأموران از فعالیت آنان آگاه شدند و آنان را دستگیر و زندانی کردند.

 

وی پس از مدتها مقاومت در برابر سخت ترین شکنجه های ساواک به زندان قزل حصار کرج منتقل و ممنوع الملاقات شد.چند بار از سوی ساواک به او پیشنهاد شد که تقاضای عفو نماید و نامه عذرخواهی بنویسد، اما او نپذیرفت.

تا آن که قیام ملت ایران به رهبری امام خمینی(ره) به اوج خود رسید و رژیم طاغوت به ناچار زندانیان سیاسی را آزاد نمود. وی نیزهمراه آن زندانیان به آزادی رسید.

 

شهید حسین علی داودی مدتی پس از انقلاب در سمت بازپرس شکنجه گران طاغوت به فعالیت پرداخت. سپس به شهر قم بازگشت و با صندوق قرض الحسنه و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همکاری نمود.

او بارها از سوی منافقین مورد تهدید قرار گرفت تا آن که در سال 1361 ، در راه قم - کاشان به دست منافقان ترور شد و به درجه ی رفیع شهادت نایل گردید.

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۲۹
جعفر نادری بنی


نام: غلامرضا

نام خانوادگی: طادی بنی

نام پدر: ابوالقاسم

تاریخ تولد: آبان ۱۳۴۴

محل تولد:شهر بن

  تاریخ شهادت: ۲۱ دی ۱۳۶۵

محل شهادت: شلمچه-کربلای ۵ 


مسئولیت: فرمانده گشت اطلاعات و عملیات لشگر ۴۴ قمر بنی هاشم(ع(

شغل: معلم - دانشجوی رشته پزشکی


شهید غلامرضا طادی بنی فرزند ابوالقاسم، درآبان ماه سال 1344 در خانواده ای مذهبی درشهربن دیده به جهان گشود. او حقیقتا در عمر بیست و یک ساله ی خود یک غلام و خدمتگذار به اسلام و میهن بود.

وی دوران ابتدایی و راهنمایی را در شهربن سپری کرد ، و در تمام مراحل با نمرات عالی دروس خود را پشت سرگذاشت ، و این نشان از استعداد و توانایی او در تحصیل علم و دانش بود.

تحصیلات دوران دبیرستان را در مدرسه ی سید جمال الدین اسدآبادی شهرکرد ادامه داد. و در این مدت در مقابل دانش آموزانی که عضو گروهک های مختلف بودند، شجاعانه ایستادگی می کرد.او در سال سوم دبیرستان راه سعادت خویش را برگزید و جاده ای را انتخاب کرد که به سرمنزل مقصود ختم می شد، از میان زرق وبرق های زندگی، نورهدایت را دنبال کرد و به جبهه ها شتافت.

در عملیات های «رمضان »،«محرم»،« والفجر مقدماتی» و« والفجر یک» شرکت نمود و به علت عدم حضور درکلاس در امتحانات شهریورماه شرکت کرد.استعداد شگرفی که خدا در او به ودیعه گذاشته بود، باعث شد که درس خود را ادامه دهد.

شهیدغلامرضا طادی جنگ را سرلوحه همه امورخود می دانست و درسال چهارم دبیرستان در عملیات« خیبر» شرکت کرد و پس از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان، در آزمون ورودی تربیت معلم شرکت کرد و درتربیت معلم شهرکرد پذیرفته شد. وی بعداز اتمام سال اول تربیت معلم، به جبهه رفت. و در اواسط سال دوم نیز درعملیات «والفجر8» شرکت نمود. او همچنان سلاح قلم و تفنگ را با هم حمل می کرد.

درتابستان سال 1365 دوباره در کنکور سراسری شرکت نمود و در رشته ی پزشکی پذیرفته شد.پیش از شروع ترم در جبهه حضور یافت و این بارفرماندهی تیم اطلاعات و عملیات تیپ قمر بنی هاشم(ع) را بر عهده گرفت.

آری/ این بار خداوند غلامرضا را ، در تاریخ بیست و یکم دی ماه سال1365، از میان دوستان و همرزمان گلچین کرد و در منطقه ی «شلمچه» و درعملیات «کربلای پنج» به دیدار یار شتافت.


وصیت نامه شهید غلامرضا طادی بنی


بسم الله الرحمن الرحیم

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»


اینجانب با اعتقاد و ایمان کامل، به یگانگی خداوند تبارک و تعالی شهادت می دهم . و شهادت می دهم که حضرت محمد(ص) عبد و رسول الله می باشد. و شهادت می دهم به امامت وصی آن حضرت، حضرت امیرالمؤمنین(ع) و یازده پسران برحق آن حضرت، و شهادت می دهم که امام زمان حضرت مهدی(عج) آخرین وصی حضرت رسول الله می باشد و فی الحال به خواست خدا غایب می باشد.

بارخدایا درود فرصت برمحمد(ص) و آل اطهارش و چشم های عاشقان را به جمالشان منورساز.

بارخدایا به عصمت کلام امام زمان(عج) که فرمود: «انا خاتم الاوصیا و بی یدفع الله عزوجل البلا عن اهلی و شیعتی.» «من آخرین وصی هستم که خداوند بزرگ به وسیله من گرفتاریها را از خاندان و شیعیانم دورمی گرداند.» همه شیعیان و رزمندگان را تا ظهور آنحضرت و مخصوصا امام امت را حفظ فرما.

خدایا حمد و سپاس تو را که به این بنده حقیر و ضعیف توفیق شرف شهادت عطا فرمودی، و به خاطر اینکه در این دنیا وابستگی چندانی نداشتم ، با شهادت تمام آرزوهای مرا برآوردی.

الها! لحظه شهادت را بهترین لحظات عمر ما قراربده و تو خود جان مارا تحویل گیر،چرا که به جزتو امیدی نداریم.

معبودا! امام زمان(عج) را از جمیع بلایات ارضی و سمائی مصون و محفوظ بدار و آنحضرت رامؤید و منصور بدار، و در فرجش تعجیل فرما ، و برآن حضرت خروجش را آسان فرما.

پروردگارا! ای پرورش دهنده روح الله، امام امت ما را تا ظهور مهدی(عج) از جمیع بلاها ارضی و سمائی مصون و محفوظ قرارده.

خدایا! رزمندگان تو که عصاره پیروان ولایت و مردان شجاعت و به عشق ولایت در روی زمین هستند، مؤید و پیروز بدار.

بارالها! شهدای ما را اجازه ورود به محفل خاص الهی خود و رسیدن به مقام وجه اللهی عنایت فرما.

پدر و مادرعزیزم،در شهادت من برای سیدالشهداء(ع)، علی اصغر، علی اکبر، قاسم، عبدالله و... گریه کنید. که گریه کردن برای شهید، زنده نگه داشتن نهضت است.

پدر عزیزم،شما 21سال مرا پرورش دادی و تربیت کردی و امید آن داشتی که از گشت خود ثمره ای ببینی ، ان شاالله خداونددر آخرت برشما عطا خواهد کرد. و سختی چندروز دنیا را برایتان طلب خیرمی کنم. رسول الله فرمود:«الدنیا سجن المؤمن وجنة الکافر» . ان اشاالله خداوند به شما صبر و اجرعنایت فرماید. اینجانب قبل از هرکس به شما تبریک عرض می کنم و جداً از شما التماس دعا دارم ، و امیدوارم که ان اشاالله به لطف و عنایت خاص الهی از سرتقصیرات فرزندت درگذری و به امید دیدار در حکومت عدل جهانی.

مادرعزیزم، از دوردست شما را می بوسم و امیدوارم که به خاطر زحماتی که برای فرزند خود کشیده ای مرا ببخشید. من نمی دانم چه بگویم و چه بنویسم، آخر با این چند کلمه چه می شود کرد و چه می شود گفت ، وچگونه می توان با چند جمله زحمات 21 ساله شما را به تحریر درآورد. ان شاالله خداوند اجرشما را خواهد داد. مادرم در شهادت من صبور باش و قبل از هرکس به خاطرشهادتم به شما تبریک عرض می کنم.

برادرم،تو وارث خون شهیدی ، مسئولیت تو سنگین ترشده ،ای یگانه پشتیبان من در کودکی. جداً قلم من قاصراز این است که بتواند وصیت نامه شهید را بنویسد، ولی برحسب وظیفه دست به قلم بردم و اینک درمانده ام که چه بنویسم. برادرم شهادت برادرت را به شما تبریک عرض می کنم.

خواهرم، تو چون حضرت زینب(س) استوار و مقاوم باش و در شهادت من غمگین مباش. شهادت آرزوی جاوید من بوده است . شهادتم را به شما هم تبریک عرض می کنم.

امت شهید پرور و یاوران روح الله ، برشما باد اطلاعت از فرزند زهرا(س) که صراط مستقیم ، امروز امام است. زیرا که مولایش مهدی(عج) است.

و همه شما را سفارش می کنم به نماز اول وقت و برای فرج امام زمان(عج) دعا کنید.

مرا بین قبر شهید یوسف آقابابائی و شهید بختیارنادری و چسبیده به قبر شهید یوسف آقابابائی دفن کنید. وصیت نامه مرا برادرم بخواند.



                                              

 









۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۳۲
جعفر نادری بنی