شهید علی اصغر نادری بنی
زندگی نامه شهید علی اصغر نادری بنی
شهیدعلی اصغرنادری بنی فرزند قربانعلی، در تاریخ دهم بهمن ماه سال 1345 ، درشهربن برکت را با قدوم مبارکش به خانواده ای مذهبی به ارمغان آورد و درسایه این خانواده پرورش یافت .
شهید علی اصغر ، خشرویی و خوش خلقی را از سیره ی ائمه معصومین(ع)، الهام گرفته بود و با مردم با گشاده رویی سخن می گفت. چهره ای صمیمی و مهربان داشت.
آیینه بی غباری بود که مهر و محبت را منعکس می کرد. وی در پیروی و اطاعت پذیری از ولایت فقیه زبان زد بود. او در انقلاب در مساجد و پایگاه ها نقش فعال داشت. اقامه ی نماز اول وقت و جماعت را لازمه ی پرورش روح می دانست.
او که عاشق دوست بود برای جلب رضایت حق دایم به عبادت و رازو نیاز می پرداخت. علی اصغر علاقه ی بسیاری به دفاع از اسلام و قرآن داشت و به خاطر همین علاقه، با شروع جنگ تحمیلی دوست داشت در جبهه های حق حضور پیدا کند، ولی چون تنها پسرخانواده بود با مخالفت مواجه می شد.
تا اینکه در سن هجده سالگی رضایت پدر و مادر را جلب نمود و در سپاه پاسداران ثبت نام کرد و برای خدمت سربازی به جبهه های جنوب اعزام شد.
شهید علی اصغر نادری بنی همواره درتلاش بود تا گل واژه ی شهادت را بسراید و به این هدیه الهی دست پیدا کند تا اینکه در عملیات والفجر8 در منطقه فاو براثر بمباران شیمیایی ، نعمت بی نظیر شهادت نصیبش گشت و به آرزوی دیرینه اش دست یافت.
فرازی
از وصیت نامه شهید علی اصغر نادری بنی
برادران من! نمازتان را سرموقع به جای آورید و خدا را همیشه عبادت کنید.
پشتیبان ولایت فقیه باشید و خط امام را حفظ کنید، که خط امام خط اصیل مکتب تعالی بخش اسلامی است.
خاطره ای از زبان شهیدعلی اصغرنادری بنی در جبهه:
شهید علی
اصغرنادری بنی در خاطرات خود می نویسد، یکی از همشهریانم در عملیات «فتح البین» به
ما می گفت ، برای من دعا کنید که من به هدفی که دارم برسم، و او باخدا بسیار رازو
نیاز می کرد .
و در آن موقع ما به او می گفتیم که نه، شما باید برای ما دعا کنید تا
به هدفی که داریم برسیم.
ما در حین اینکه در حال گفتگو بودیم ، خمپاره ای در آنجا به زمین خورد و ترکش خمپاره به همان دوست همشهری ما خورد و او به لقاء الله پیوست.
پیام من به امت اسلامی و خداجو این است که پشتیبان امام باشند و پیرو خون شهدا باشند و نگذارند که خون این شهیدان پایمال شود.
من
خیلی دلم می خواهد که شهید شوم، اما دلم برای پدر و مادرم می سوزد و خصوصاً برای
مادرم که هیچ کسی را ندارد.